آخرین اشعار ارسالی

خفتگان بیدار شوید کس در برم بیدار نیست
اندرین پر انجمن دیار دلی هوشیار نیست
ای دل این شمس و قمر چرخ زماند دارد کسی
ان کس انست لایزال در هستی اش ان

ادامه شعر

مترسک حالت غریب انسان است
ابتدای هبوط خلقت آدم ،
در میان گندمزار

اینان صاحب بوسه های پنهانند
و انعکاس تنهایی انسان بر زمین،

مترسک تکثیرِ

ادامه شعر

بیا چمدان سفر ببندیم
و دل را به کوچه‌ی دلتنگی
روانه کنیم
این روزها تنها دلخوشی
بوییدن آسمان باران‌ خورده‌ی اقاقی‌هاست
بیا با هم از عطر دل‌انگیز

ادامه شعر

آن زمان که عاشق می‌شوی
اما حقیقت تو را پس می‌زند
آن زمان که عقل با مشت
بر این قلب دلواپس می‌زند
من آرامشم را حفظ می‌کنم
من قدرت تحمل دارم با (او)

ادامه شعر

تو را می دیدمت با او
بماند حال و احوالم
به هم می آمدید اما
تو سهم قلب من بودی
دیدم آن لبخند هایت
دیدم آن چشم سیاهت را
و آن روی عیادت را
که بر ا

ادامه شعر

بوی خیال تو ؛
پیچیده دراتاق تنهایی ام ،
برگرد .

دلتنگی هایم ؛
اشک شده ،
درچشمانم

خار را ؛
به مزایده گذاشت ،
گل

ادامه شعر

سپاهِ پادشاهِ شب به سَروَرَش سلام کرد
به حُکمِ ظالمانه ای سپیده را به دام کرد

به هر کجا که شیهه‌ای از اسبِ سرکشی شنید
سرش جدا به خنجری کشیده از ن

ادامه شعر

زندگی ما به چه می ماند؟
تصویری
که به دست خود می سازیم
گاهی با نگاه به آسمان پر ابر
گاهی با نگاه به صحرای پر شقایق
گاهی سیاه
گاهی به سرخی دل عا

ادامه شعر

کوچه ی ما کوچه‌ی کاج
آن مسیر سبز رویایی
به دنبال سیاهی های پرنور
چشم به راهم هر‌بار
 آفتاب با هاله هایش
دور آن جسم نحیف زال بود
من به سانِ زاغ ب

ادامه شعر

زندگی
عریانی مرگ است
که ما برایش
دست تکان می دهیم
برایش پیراهن می دوزیم
و به پایش خون می ریزیم



باید هر آن چه
در خود دارم را

ادامه شعر

تنها که می شوم
سوار بر لحظه ها
از زِبرترین کُرک های غصه
بالشتی می بافم
همرنگ رویاهای سرشار از تبسم تو،
شاید بر تنگنای خاطر من
دامنِ پر پولک ِشب
دسته جمعی
رنج های پریشانی را استتار کند

ادامه شعر

یک روزحالم خوب بود
خوب خوب خوب
از ته دل می خندیدم
وچیزی جز غذا برای خوردن
نداشتم
فقط نقاشی می کشیدم
درست برعکس امروز
که اه می کشم

این آخرین

ادامه شعر

دلم شکسته است
به بیرون میروم
و پاهایم را
بر زمین بی جان می گذارم
لامپ های عشق دگر شکسته
و من باز هم با بغض برایتان مینویسم.

ادامه شعر

از سنگ آسیاب آموختم و صبوری کردم
بر خوب وبد روزگار جسوری کردم
تا آرمت بدست ای آرزوی عمر
از هر که مرا براند ز خویش دوری کردم
اصرار نکردم بر خواهش دل مرا ببخش
بر خواسته ها ی تو بسی قصوری کردم
18 2 1403 آهی

ادامه شعر

مرا دردیست بی درمان گر نباشی
مرا راهیست بی پایان گر نباشی
مرا قلبیت بی ضربان گر نباشی
مرا راه فراری نیست گر نباشی
مرا بنگر ببین بامن چه کردی گر نباشی

ادامه شعر

1. تیج کۊ سر جی بیه جیر
2. گاچ را ٚأفتؤی شناختن خأی
3. دیلی تاب بیاره ناز تأ بیأی
4. پیلا پیر دار ٚولگ چکۊش بخأی؟
5. دآز ۊ شَل ۊ تؤؤر سر وَر إیس

ادامه شعر

اگر بگویم دوستت دارم جان من باور میکنی
یا بگویم بی هوایت بی هوا می بارم باور میکنی

من ارزویی جز رسیدن به دستان پر مهرت ندارم
اگر بگویم نفس های اخ

ادامه شعر

نقاش

نردبان می شست
رنگ اش رود

.........

خانه دار

لباس های رنگی می شست

مرا هم بشور

.............

مسافر

ساعت ده
زنگ ز

ادامه شعر

این اگر زندگی است نام بلا بگذارید
نیست تقدیر چرا پای خدا بگذارید

قرص خوابم بکنید بیشتر از دیروزم
داخل جعبه سر ریز دوا بگذارید

این کلاه سر ما ن

ادامه شعر

شب سرد ایست.
آسمان این شب،
اختری دارد،
فروزان...روشن.
اختری با رنگ صاف.
اختری با رنگ آق.
زیر فلک آسوده‌ام.
من زیر فلک،
ستاره ای خواهم ساخت،

ادامه شعر

این بافتنی با دست هایِ توگرم است
وَ پوشیدنِ مه ، شانۀ حریر می خواهد
خاطره ای
رویِ پیراهنِ ساده اَم راه می رود
وسوسه ای
درانگشتِ صبحِ ماشه می چر

ادامه شعر

به وجود خواهم آمد
در کویر خشک بی آب و علف
در دل دریای طوفانی باد
در تن دشت ملال انگیز جان
در لب صحرای شورانگیز نور
در تبسم های جان فرسای گل
جان خواهم گرفت
در همان جایی که باشد روزنه های خیال

ادامه شعر

گوهر یکدانه ی هستی تویی من رام تو
دل بقربان تو و جانم فدای نام تو
در نجابت نجمه ای وز روی زیبا انجمی
ماه و پروین خیره در خوش یمنی ایام تو
جامه ی ا

ادامه شعر

چه کند دل که بیدادرا تحمل نکند

غیور است و بر جور تامل نکند

چو بشکافی باتیغ کمان ابروان

خون شود اماهیچ شکایت نکند

چونگاهت برزروسیمش باشد

ادامه شعر

تولد علی بن موسی الرضا بر تمام عاشقانِ بارانِ عشق مبارکباد.

فی البداهه

آسمان از شوقِ میلادِ رضا بی تاب شد
جشن بارانی بپا کرد تا رضا ارباب ش

ادامه شعر

غزل توکل
چرا امن یجیبم بی اثر شد
چرا آه دل ما بی ثمر شد
تفأل می‌زنم بر شعر حافظ
چرا فال منو دل بسته‌تر شد
شبی با یاد تو خوش بودم ای دوست
چر

ادامه شعر

هو الخبیر

آنان که عتاب و خطاب را خطابه کردند
چون عصیانگری شِکوِه و گلایه کردند
ناپخته تهی مغزهایِ سفیه ابلهِ بی‌خرد
از درکِ هستی، عاجزند و ا

ادامه شعر

با چه رویی در مقابل بی وفایی می کنی
در حضور و دیده من دلربایی می کنی
شعر های نامه گونه تا توان داری بده
تا که روزی مردمی را در هوایی می کنی
با قلم

ادامه شعر

در من
باید کشف شود
یک تمدن باستانی
که ثابت کند روح هزاران هزارساله‌ام را
زیسته از آغاز هستی و آگاهی
تا لحظه‌‌ی تبلور
در خویشتنم


شبنم حکیم هاشمی

ادامه شعر

جان هر چند عزیز تر تو عزیز تر ز جانی
هر کسی در دل ما هست تو عزیز تر ز آنی

کام عالم مگر هست برتر از وصال شیرین
همه کام من برآید که تو شیرین تر از

ادامه شعر

عشق ضریحت مرا روح مسیحت مرا
کوس حرم را بزن ضرب ملیحت مرا
سلسه جنبان تویی پرچم احسان تویی
ناله زنم بردرت صولت جانان تویی
آمده ام بردرت تا که شوم چا

ادامه شعر

زمینی بود و صحرایی
درختی بود و سنگ زاری
که ریشه داشت میان سنگ
نمی ترسید ز تنهایی
و حرفش را به باد می گفت
رفیقش بود همان گلسنگ
چو خورشیدم که می

ادامه شعر

هوا ابری، تنم سرده ...چشام دنبال تو میگرده
آسمون انگار، پر درده ...اونم عشقشو گم کرده
توی نبض شلوغ شهر...دل تنهام چه داغونه
یروزی کم میاره عشق...

ادامه شعر

رفتنت بستر آهیست که باید بکشم
مثل تاوان گناهیست که باید بکشم

ناگهانی سفرت درد بزرگیست دلا
عکس یاد تو پناهیست که باید بکشم

بی تو انگار که چشمان

ادامه شعر

حال من خوب است اما زود بهتر میشوم
آرزو ها مرده اند و خواب کمتر میشوم

درد های کهنه را با خنده یی قهقه زخود
چون مثال دیگ بخار دسته بر سر میشوم

ادامه شعر

بی تو ای آرام جانم
بیقرارم، پریشانم
بیا که نفسی تازه کنم
و در هوای تو بیاسایم....
بهاران از هوایت می خرامد.............

ادامه شعر

دیشب تا صبح
برای کوچه از تو شعر گفتم

عطر دلتنگی تمام لحظه ها را
شکل گلدانِ ترک خورده ی خشکیده
لب پنجره ی خاطره هات
با حضور قاصدک های غریب
غر

ادامه شعر

هر چه تاب موج موهای تو فوق العاده است
شعرهایم پیش چشمان تو صاف و ساده است

تا نگاهم می کنی می لرزد اشک، انگار که
قرص ماهی در میان حوض آب افتاده

ادامه شعر

بهترازیک شعرتازه دربهارناب چیست
در اتاقی باکولردرقشم کارتاب چیست
جای تردید وسکوت تلخ رویای خراب
یک غزل باطعم شیرتازه ی مهتاب چیست
بی خیال هرچه بود

ادامه شعر

تو خدای آسمونا
توخدای این زمینی
توبده به قلبِ خستم،
یه پناه وتکیه گاهی
توپناهی توپناهی
توخودت خوب میدونی
قشنگیارویِ زمین
پشت ابرایِ سیاهن
دیگ

ادامه شعر

امام رضا

مژده برامام کاظم که رسید
چشم اوهزارگل شادی چید
مژده که خدابه توداده رضا
رضاکه راضیست به قدرخدا
علم اوخورشیدتابندگی است
اسم اوه

ادامه شعر

زمین دلگیر ز ادمهاست
ز آدمهای بی بنیاد
ز آنانی که به مسلکی، بیگانه اند با عشق
ز آنانی که عشق را با سنگ تکفیر میکوبند
بجز راهی که خود دارند، دگر را

ادامه شعر

محبوب من :
محبوب من :
نمی دانستم ؛
لب های توآتش راخاموش می کند
وچشم های خاموشم را
زیبایی ات روشن
نمی دانستم ؛
باتب دست هایت لحظه هایم شکل م

ادامه شعر

در تاریکی شب ...

انگشت می کشم
روی لبهایت؛

جری ترم می کند
لمس تنت
و
من در شهری آن سوی تاریکی
لحظه شماره میکنم ؛
سیطره خیالاتم را
در سراب آغوش تو
برای
فتح تنت ...

مژگان کریمی

ادامه شعر

خنده ای آمد به یادم اشکم شد جدا
در دلم آه و فغان کردم گفتم ای خدا

آنچه دیدم خدایا چشم چرا کردی جدا
تو که گفتی مهربان با بندگانی ای خدا

مهربانی را رسم است از هم کنی جدا
من از تو به تو گلایه آوردم ای خدا

مهدی فلاح

ادامه شعر

میلاد با برکت ولی نعمت مان علی ابن موسی الرضا علیه السلام پیشاپیش مبارک باد

1
با این همه اشتباه باید چه کنم؟
با این دل بی پناه باید چه کن

ادامه شعر

یاد باد آن روزگاران یاد باد

در زمستان آن بهاران یاد باد

نور تابان در دل تاریک شب

گرمی سرمای سوزان یاد باد

اتحاد و همنوایی همدلی

انقلاب

ادامه شعر

شاید هم روزی
تبخیر شوند
گمشده ها
از شوره زار خاطرات

ادامه شعر

گر چه این وهم وخیالات مثل شب ها راندنیست
آرزو جان دلبرک، بی تو زمستان ماندنیست
می زنم بر تار خود نت به نت رقص لبت را
قصه ی آن بوسه هایت در غزل ها خواندنیست

ادامه شعر

نمی دانم جه شد آندم که با زلف تو خو کردم
فروغ چشم هایم را ز چشمت جستو جو کردم
تو همچون لاله ای بودی میان دشتی از احساس
که من در عنفوان عشق تو ر

ادامه شعر

سر به کـوی تو نهـادم به خفایـم روزی
شـده در حسرت رویی تو به سرمـا سـوزی؟
سر به کوی تو نهادم پی تو گشت دلــم
چشم دلتنگ مرا از چه به در می دوزی؟
.
.
مرضیه دوکانه ای

ادامه شعر

بردوش می‌کشیم خلا غریبی بر گردهایمان
دیدارهای مان
معلول زایش بزرگترین خلأ
چنین است اکنون مان
حالمان .


مفتون

ادامه شعر

در خراباتم ،

قدم نِه تا شود بر من

گلستان این خزان

ادامه شعر

یک عمر دعا بر در میخانه نمودیم
مستانه سر ساقی خود شانه نمودیم

با بوسه گرفتیم وضو از لب معشوق
شستیم دل از کعبه چو بتخانه نمودیم

گفتند حرام است

ادامه شعر

امام رضا (ع)

حامی آهو (بدون نقطه)
الله الله گل ســــرا دارد علی گل امام کُـل ما سَــرور ولی
کرده مأوی طوس امرسرمدی حاصل و سِــ

ادامه شعر

آباد نشد این سرزمین
خورشید جان سوزش هنوزهم
میسوزاند تنم
برسینه ام خنجر زدن تا انتهای استخوان
آب هلیل را می برند
فریاد جازهم بی صداست
بار دگر

ادامه شعر