پاییز

 از مهر چشم هایت

هر شب

باران می شمارد

بیچاره بهار

که قرار است بیاید


برای آمدن تو

هیچ بهاری لازم نبود

تا به خودم آمدم

میان اینهمه پاییز

تنها تو بهار من شدی


تا مهر تمام نشود

زیر چتر این پاییز

باران بند نمی آید

"همسرم"

نظرات 2 + ارسال نظر
مهرسا سه‌شنبه 7 مهر 1394 ساعت 22:22

درود و مهر برشما
حکایت مهر و بهار حکایت ناتمام هاست که تا ابد غرق در آغازند و سهم دل است ابتلای مهرخزان...
خیالِ محال است بریدن از برگریز پاک احساس،حکایت سه نقطه های بی ادامه و آغازهای بی پایان.
+توشه ای حظ گونه میبریم از چکیده های نجوای احساستان؛بهار و مهرتان ابدی و پاییزتون متعالی و به کام...

ممنون مهرسای عزیزم
کامنتات همیشه فوق العاده ست.

بهمن دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 19:59

من میدانم بعد از مهر هم
باران مهر شما مهربان ،
بازهم میبارد...
بی نیاز به هیچ چتری !
تاااااااا رسیدن بهار...
و تولد شکوفه ها

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.