بین ما فاصله ای نیس
همه ی جون منی تو
همه ی روز و شبم تو
همه ی تاب و تبم تو
دیگه حتا نمی تونم
به کسی کینه ببندم
دل من تو دستای توست
به کی جز تو دل ببندم
اگه حس خنده دارم
اگه غم جاش تو دلم نیس
واسه اینه که شب و روز
دست تو دست تو بذارم
عاشق روزی میشم که
اسممو صدا کنی تو
توی آینه ی محبت
منو جابجا کنی تو
پ.ن:این ترانه رو تو 15 سالگی نوشتم
چندین و چند بار خوندمش و حس و حالم قشنگ و قشنگتر میشه...
میگم توی اون سن و سال چقدر عمیق از عشق نوشتی ...
و این چیزی نیست الا داشتن یه روح فوق العاده لطیف...
من عددی نیستم ولی دلم نمیاد اینو نگم :
بهت افتخار میکنم ...
بهمن خان عزیز
شما خیلی با محبتین و لطف دارین
عاشق روزی میشم که

اسممو صدا کنی تو
چقدر عاشقانه و لطیف بود سهیلا جان
ممنونم نگین جان
به هر حال مناسب اون سن و سال بود
خیلی زیبا و عالی بود .
البته نظر من و امثال من یه نظر حس و حالیه نه تخصصی ولی مهم اینه که شعر به دل بشینه که خدارو شکر شعرهای شما واقعن به دل میشینن .
موفق باشید خواهر جان
شما لطف دارید، ممنونم
ای جونم...ببین از اونوقت یه شاعره ی به تمام معنا بودیا بانو جان
نه عزیزم من هنوزم شاعر نیستم