ای که آسوده نمی خوابی
چون از فکر عذاب دادن من خوشحالی
بدان که من آسوده می خوابم
چون از فکر عذاب ندادن تو خوشحالم
پنجره ای می شوم
تو بارانم شو
این خیس ترین
شعر جهان است
از وقتی تو رفتی
شب شد
روز
چشمان تو را
کم داشت
که تار شد
"پدرم"
کاش باران بودم
تا همه ی گل ها
و تو را
می فهمیدم
دوست داشتن تو
کار هر روز من است
مثل فردا
که تو را
بیشتر از امروز دوست دارم