مگر به کجای جهان برمی خورد

که همه عاشق شوند

حال ما اگر خوب بود

همه عاشق می شدیم

دلخوشی هایم  کوچک است

در میان ناخوشی هایم که بزرگ

آنقدر بیدارم که

میترسم صبح بیاید و

شب  نشده باشد هنوز

من به دنیا آمدم

تا بهار تابستان شود

تابستانی از جنس بهار

حرف تازه ای نیست

تو بهار من باش

من هزار بهار دوستت دارم