چترهای خیالی
چترهای خیالی

چترهای خیالی

از نگاه تو

آسمان آبی می شود

موج چشم هایت را

به دریا می سپارم

"پسرم"

خوشبختی بارانی ست که

بین بهار و پاییز می بارد

گل سرخ هم از آسمان ببارد 

پاییز بهار نمی شود

می خواهم به جنوبی ترین حسی که از گرمای نگاه تو داشته ام فکر کنم،

 بهشمالی ترین دقیقه ی بوسه هایت،

بی خیال اشک هایی که از شرجی باران بر شانه هایت ریخته ام

یا شنبه هایی که به انتظار دیدن دوباره ات چشمهایم را به هجاهای شعر دوخته ام

ببین چقدر بوی شعر گرفته ام,چند بار مریم های خاطراتت را شمرده ام 

وچقدر انتظار پشت سطر سطر شعرهایم بی قافیه مانده است

بیا باران من؛

ببین من از اول قصه ی خیس آشنایی تا آخر دفتر شعرهایم عشق و دوستت دارم برای ات کنار گذاشته ام

هیچ مریمی باران نمی شود،هیچ بارانی بهار نمی شود و هیچ بهاری نمی تواند جای تو را بگیرد

من قد تمام کاج های سبز بهاربوسه های تو را کم دارم و صدای خیس قدم هایت را

و باز بگذار هر شب خواب تو را ببینم تا دوستت داشتن هایم در آغوشت بزرگ و بزرگتر شود

و من که از همه عاشق ترم رنگ ستاره رنگ پنجره و رنگ خواب شوم

و دیگر کسی نپرسد چند سال است؟از نگاه بارانی تو فاصله دارم یا چند سال از ادامه شعرهایم؟

می خواهم به جنوبی ترین حسی که از گرمای نگاه تو داشته ام فکر کنم، بهشمالی ترین دقیقه ی بوسه هایت

بی خیال اشک هایی که از شرجی باران بر شانه هایت ریخته امیا شنبه هایی که به انتظار دیدن دوباره ات چشمهایم را به هجاهای شعر دوخته ام

ببین چقدر بوی شعر گرفته ام,چند بار مریم های خاطراتت را شمرده ام و چقدر انتظار پشت سطر سطر شعرهایم بی قافیه مانده است

بیا باران من؛ببینمن از اول قصه ی خیس آشنای تا آخر دفتر شعرهایم عشق و دوستت دارم برای ات کنار گذاشته ام

هیچ مریمی باران نمی شود،هیچ بارانی بهار نمی شود و هیچ بهاری نمی تواند جای تو را بگیرد

من قد تمام کاج های سبز بهاربوسه های تو را کم دارم و صدای خیس قدم هایت را

و باز بگذار هر شب خواب تو را ببینم تا دوستت داشتن هایم در آغوشت بزرگ و بزرگتر شود

و من که از همه عاشق ترم رنگ ستاره رنگ پنجره و رنگ خواب شوم

و دیگر کسی نپرسد چند سال است؟از نگاه بارانی تو فاصله دارم یا چند سال از ادامه شعرهایم؟

اشکهایی که از چشم های من می ریزد بی شباهت به باران نیست 

و باران یعنی تو و پنج شنبه های تقویمی که پر از خاطره های خیس است

 و نمی دانم تا کدامین روز می خواهد مرا به دیدن باران های نیامده از سالهای نیامده ببرد 

سالهایی که آسمان دیگر آبی نیست و دریایی که دیگر طعم عشق نمی دهد 

و آرزوهایی که دیگر نه با آسمان کنار می آید نه با دریا

با آنکه می دانم با آنکه می دانی هنوز هم تو را قد همان پنج شنبه های خیس دوست دارم 

و داستان عشقی که از آرزوی با تو بودن به رویای با تو بودن رسیده است.

"پدرم"