چترهای خیالی
چترهای خیالی

چترهای خیالی

آن منی که می شناختم

شبیه همه بود

و این منی که می شناسم

شبیه هیچکس نیست

مرا به من پس نده

می خواهم شبیه امروز باشم

سیبی از درخت افتاد

و تو سیب ترین اتفاق من شدی

کاش هر گز

خواب یک سیب را ندیده بودم

هزار بهار

به اندازه ی یک چشم تو

سبز نیست

و هزار دریا

باندازه ی یک دوستت دارمت

آبی


محبوب من

پس از تو

به چه درد خواهند خورد

دریا و بهار

وقتی کسی سبزها و آبی ها را

بر تن شان نخواهد کرد

هر صبح که از خانه بیرون می روم

یادم می رود او را با خودم ببرم

تنهایی تنها دوست مشترک ماست

#من_و_من

شبهایی که در خواب حرف می زنم

روزهایش سکوت می کنم

من حتما باید با یک نفر حرف بزنم