چترهای خیالی
چترهای خیالی

چترهای خیالی

می توانستم تو را

با دوستت دارم نرنجانم

ولی... 

در تکاپوی قفس 

با مرغِ دل

من باختم 

ساعتی 

زنگی نزد

وقتِ پشیمانی که شد 

هیچ کس، شب، چشمِ گُل را 

خوبِ خوبِ از بر نکرد...

 صبح، نامِ اشک را، شبنم گذاشت

 مردمِ شهر، به سجادهِ احساس ،خیانت کردند 

من، به آهنگِ دلم رقصیدم

و صبورانه، نگاهت کردم

 تو کجایِ شب تنهایی من، ماه شدی؟؟؟ 

هیچ بغضی، به مداوای غمم، ختم نشد 

یادِ من بود، نباید ترسید 

زمزمه می کردی... 

دل اگر سرد شود، پس چه کنم 

تو کلاغینه ترین بال جهان را داری 

خوب میفهمیدم ،راوی قصه ما، راست نگفت

پل نشد دستِ من و تو...

نرسیدیم به رازِ دلِ هم 

مردمِ شهر، به سجادهِ احساس ،خیانت کردند

"" شعری از دخترم "رزا"

به حال  من چه فرق می کند

بهار باشد

یا پاییز

چشم های تو همیشه سبز است

"همسرم"

Farkı yok

Bahar olsun

Ya sonbahar

Gozlerini her zaman yeşil

"Kocam"