چترهای خیالی
چترهای خیالی

چترهای خیالی

پاییز

 از مهر چشم هایت

هر شب

باران می شمارد

بیچاره بهار

که قرار است بیاید


برای آمدن تو

هیچ بهاری لازم نبود

تا به خودم آمدم

میان اینهمه پاییز

تنها تو بهار من شدی


تا مهر تمام نشود

زیر چتر این پاییز

باران بند نمی آید

"همسرم"

دچار پاییز می شوم

وقتی

مهر در قلب توست

و تو در قلب منی

"همسرم"

به آسمان

فرصت باران بده

خدایا فقط تو را دارم

می توانستم تو را

با دوستت دارم نرنجانم

ولی... 

در تکاپوی قفس 

با مرغِ دل

من باختم 

ساعتی 

زنگی نزد

وقتِ پشیمانی که شد 

هیچ کس، شب، چشمِ گُل را 

خوبِ خوبِ از بر نکرد...

 صبح، نامِ اشک را، شبنم گذاشت

 مردمِ شهر، به سجادهِ احساس ،خیانت کردند 

من، به آهنگِ دلم رقصیدم

و صبورانه، نگاهت کردم

 تو کجایِ شب تنهایی من، ماه شدی؟؟؟ 

هیچ بغضی، به مداوای غمم، ختم نشد 

یادِ من بود، نباید ترسید 

زمزمه می کردی... 

دل اگر سرد شود، پس چه کنم 

تو کلاغینه ترین بال جهان را داری 

خوب میفهمیدم ،راوی قصه ما، راست نگفت

پل نشد دستِ من و تو...

نرسیدیم به رازِ دلِ هم 

مردمِ شهر، به سجادهِ احساس ،خیانت کردند

"" شعری از دخترم "رزا"

به حال  من چه فرق می کند

بهار باشد

یا پاییز

چشم های تو همیشه سبز است

"همسرم"

Farkı yok

Bahar olsun

Ya sonbahar

Gozlerini her zaman yeşil

"Kocam"